- گل خوار
- کسی که عادت به خوردن گل دارد
معنی گل خوار - جستجوی لغت در جدول جو
- گل خوار
- آنکه گول خورد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرم خاکی خراطین: اما هیچ ناقصتر از خراطین نیست و او کرمی است سرخ که اندر گل جوی بود و او را گل خواره خوانند
کرم خاکی، خراطین
مطلوب
آنکه بسیار خورد پر خور
آنکه سیلی بخورد، توسری خور
آنکه کم غذا بخورد، کم خوراک
گل رو، گل چهره، خوب رو، خوشگل
کسی که شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود
هر حیوانی که خوراکش منحصر به علف باشد مانند گوسفند، گاو، آهو، اسب و امثال آن ها، کنایه از چراگاه، علف زار
شکمخواره شکم بنده عبد البطن، آنکه رایگان خورد مفتخور
گیاهخوار، چرنده آن که علف و گیاه خورد گیاهخوار، چراگاه علف زار
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)
گلرخ: از این جعد مویی سمن بویی ماهرویی مشتری عذاری گلرخساری
جنباندن انگشتان و خاریدن زیر بغل پهلو و کف پای مردم تا بخنده در آیند غلغلچ غلغلک
آنکه چهره ای مانند گل دارد گلرو گلچهره: گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو ک باد بهار می وزد باده خوشگوار کو ک (حافظ)
آنکه گول خورد کسی که فریب خورد فریب خور: من گول خور ساده دل که بعبث معروف به زیرک و فاضلم مغرور این ننه طبیهء... شدم. گول خوردن، فریب خوردن حقه خوردن: گفته بود که جمعی مرا تعلیم داده و عده ها دادند و خلاف کردند و من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم
گیاه خوار: خورد مر گیاخوار را آدمی در آردش در پیکر مردمی، علفزار کشتزار چراگاه: آنجا زمستان سخت باشد در شهر شدندی و تابستان بصحرا و گیاخوار ها جای گرفتندی
آنکه سیلی خورد، زبون توسری خور
آن که لگد خورد کسی که تحمل لگد خوردن کند: درخت تود ازان آمد لگد خوار که دارد بچه خود را نگونسار. (نظامی لغ)
آنکه لاشه خورد جیفه خوار، کرکس
آنکه مگس خورد، مگس گیر، پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان و از دسته دندانی نوکان که در آمریکای مرکزی میزید. در بالای سراین پرنده دسته ای از پره ها بشکل تاجی باد بزنی شکل قرار دارد. رنگ پرهای آن تند و متفاوت است تاج ورک (تاجورک) مگس خوره مرغ انجیر خوار مرغ انجیر مرغ مگس خوار
آنکه باده نوشد
پرنده ای کوچک از راستۀ سبک بالان که بالای سرش دسته ای از پر به شکل تاج قرار دارد، تاجورک
گیاه خوار، هر جانوری که انرژی مورد نیاز خود را با مصرف گیاهان به دست آورد، خورندۀ گیاه، علف خوار
پرخور، مفت خور، برای مثال لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار / بانگ طبلش رفته اطراف دیار (مولوی - ۹۲۷)
آنچه دارای نقش گل و بوته باشد مثلاً پارچۀ گل دار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد